آوشآوش، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

***قشنگ ترین اتفاق زندگی***

مامان اذیت کن

پسری مامان جدیدا" مامان اذیت کن شده چرا ؟؟؟؟؟ شبا خیلی بد خواب شده نیم ساعت به نیم ساعت بیدار میشه بی دلیل گریه می کنه مامان " بگل " مامان بغلم کن مامان " پا " مامان بزارم رو پاهات تا لالا کنم مامان " نم"  گرسنمه شیر می خوام مامان " آب " بچه ، مامان اذیت کن !!!!!!!!!!!!! جدیدا" اینطوری شده ؟؟؟ ...
30 شهريور 1392

یک سال و یازده ماهگی

♥   قند عسلم ♥ ا سال و 11 ماهگیت مبارک به امید خدا 100 سال و 11 ماهگیت رو جشن بگیری البته همیشه میگم صحیح  و سالم دیروز مادر جون نماز ظهر رو می خونده آوش با مادر جون تنها بوده خودش اومده سجاده رو کنار مادر جون پهن کرده وقتی ظهر من و بابا رفتیم در خونه مادر جون و زنگ زدیم آوشی مامان...... داد می زده مامانه ؟؟؟ مامانه اما!!!!! نمی تونسته آیفون رو بزنه ؟؟؟؟ مادرجون هم !!!!!! نماز می خونده ماهم 5 دقیقه ای معطل شدیم قربونت برم من ...
27 شهريور 1392

عکس لوس لوسی

به چی نگاه می کنی به دور دستا نگاه می کنی دردونه مامان   آوشی من تعجب میکنه ؟؟؟!!!!! هاج و واج ؟؟؟؟ " فقط و فقط یه برنامه کودکه ها "   قربون پسرم برم چقده دوست داری لبات غنچه ای باشه ؟؟ آوش مامان خودشو با این حرکات لوس میکنه تا مامان معصوم بخورتش     آوش آقا رفته بود نوک مبلا مامان رو صدا زد و گفت : " مامان یا یا (لالا) " مامان فدات شه می خوای اونجا بخوابی ...
24 شهريور 1392

مرادد

مرداد یه ماه خیلی خیلی خوب واسه مامان و باباست چون!!!!!!! 9 مرداد 1387 حنابندون مامان بابا بوده 10 مرداد 1387 عروسی 15 مرداد 1361 تولد بابا پس یه ماه خیلی خیلی خوب هم واسه آوشه به امید خدا راستی آوش من عاشق هندونس وقتی آغا جونم زنده بود " 12 مهر 1391 رفت پیش خدا " هر روز که می رفتیم خونه آغا جون آغاجون شال و کلاه می کرد و می رفت یه هندونه قرمز و شیرین برا آوشی می خرید یادش به خیر !!!!!   پسرم : آوشم ان شاالله 100 ساله بشی   !!!!! ...
23 شهريور 1392

احوال پرسی

♣ دیروز پسری مامان ♣ احوال مامان مشوم رو می پرسید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان مشوم گوبی " خوبی " مامان هم می گفت : آوش مامان ، مگه میشه پسری مثل تو داشته باشم و حالم بد باشه بله که خوبم یه قول کوچولو به پسرم دادم که برا تولدش ماشین شارژی قرمز بخرم !!!!!!! حالا پسر گل مامان را به را می پرسه مامان مشوم مادین ،  گرمز ، مغازه چشم ، به روی چشم ، براتون می خرم اینم ماشین گبز آوش مهربونم ...
23 شهريور 1392

شیطون ، بلا

  آوش مهربونم ، قند عسلم شما عاشق اسب سواری ایی ............... هر موقع حوس کنی مامان یا بابا اسب شما میشه کلی ذوق می کنی !!!!!!!!!!! همین الان بابایی زنگ زد و گفت ؟؟؟؟ شیطونی کردی ؟؟؟ صندلی رو انداختی ، شکسته شده و.... یک مشت برنج هم ریختی کف آشپزخونه !!!!! می گم آوشی چکار کردی ؟؟؟ شما هم گفتی " دندلی ، اوتاد پایین ، شکست " بعدش هم دلتنگ شدی گفتی مامان کجایی ، بیا  آخه مامان قربونت بره اداره ام شما با بابایی برو خونه مادر جون ظهر میام سراغت شما هم مثل همیشه شیرین زبون ، گفتی باشه قربون خودت و حرف زدنت بشم ...
23 شهريور 1392

گاله ها

روز پنج شنبه ؟؟؟؟ 92/06/21 خونه مادر جون بودیم حالا آوش آقای مامان بابا خاله هاشو اینطوری صدا میکنه ؟؟؟ قبلنا به خاله زینب می گفت " گاله جیب جب " ولی الان میگه زینب بعد خاله یه طوری نگاش میکنه میگه خاله چی !!! آوشی میگه " گاله میا " " مهیا " خاله دوست داره اینطوری صداش کنه جدیدا" اینطوری شده !!!!! به خاله سهیلا هم می گه " گاله دودلا "   ...
23 شهريور 1392

زمین خوردن آوش

دیشب آوش جونم رو بردیم شهر بازی ؟؟؟؟؟؟؟؟ کلی خوش گذروند ؟ سوار اسبا شد ؟ سوار کشتی پرنده شد؟ اما ....... خوشش نیومد ، زودی پیاده شد ... تو راه موقع برگشتن .... داشت می دوید ... که ؟؟؟!!!! قند عسل مامان  زمین خورد ؟؟؟ حالا آوشی مامان خودشو لوس میکرد ، گریه می کرد تو گریه هاش این کلمات رو هم می گفت ؟؟؟ " پوست ، کنده ، یواش " چون مامان ، بابا بهش گفته بودن " چرا یواش نمیری ، پسر گلم پوست پات کنده شده ؟؟؟؟؟ " ...
23 شهريور 1392

خونه خاله سهیلا

اینجا خونه گاله سهیلاست من عاشق این شیرینیها شدم اخه خیلی ، خیلی خوشمزس وقتی می رم خونه گاله کلی ازم پذیرایی می کنه گاله منو خیلی دوست داره کلی باهم بازی می کنیم " قایم موشک ،گرگم به هوا و ....."   ...
20 شهريور 1392